جدول جو
جدول جو

معنی ابوعلی باری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعلی باری
ابوعلی حسین بن (کذا) نصر باری (منسوب به بار نیشابور) از محدثان بود. از فضل بن احمد رازی از سلیمان بن سلمۀ حمصی روایت کرد و ابوبکر بن ابوالحسین بن حیری از وی روایت دارد. وفات او بعد از سال 330 هجری قمری بود. (از انساب سمعانی). یاقوت آرد: حسن بن نصر نیشابوری باری مکنی به ابوعلی از مردم بار نیشابور بود. وی از فضل بن احمد رازی حدیث کرد و ابوبکر بن ابی الحسین حیری از او حدیث داردو در سال 330 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ عَ)
فارسی. حسن بن احمد بن عبدالغفار بن محمد بن سلیمان بن ابان الفارسی الفسوی النحوی. مولد وی شهر فسای شیراز به سال 288 هجری قمری است. در 307 به بغداد شد و سپس بشهرهای دیگر سفر کرد و به سال 341 بحلب رفت و در آنجا مدتی در صحابت سیف الدوله بن حمدان بزیست. و او را در آنجا با ابوالطیب متنبی مجالسی است. سپس ببلاد فارس شد و بخدمت عضدالدوله بن بویه پیوست و نزد وی مکانت و منزلتی بسزایافت تا آنجا که عضدالدوله گفتی من در نحو شاگرد ابوعلی فارسی باشم و او کتاب ایضاح و تکمله را بنام وی کرد. گویند روزی بمیدان شیراز در موکب عضدالدوله بود. پادشاه بویهی پرسید از چه مستثنی در قام القوم الازیداً منصوب است گفت نصب آن بفعلی مقدر است گفت آن فعل مقدر کدام است گفت استثنی امیر گفت بجای استثنی امتنع تقدیر کنیم و زید را مرفوع خوانیم ابوعلی درماند و گفت این جوابی بود میدانی وجواب عقلانی آن بگاه خویش بعرض ملک رسانم و سپس در این موضوع رساله ای کردو بخدمت عضدالدوله برد و عضدالدوله آن رساله نپسندید. و در کتاب ایضاح برای رفع این دخل گوید: نصب زید در مثال مزبور بفعل متقدم باشد با تقویت الا. گویند در کتاب ایضاح بدین شعر ابی تمام استشهاد کرده است:
من کان مرعی عزمه و همومه
روض الأمانی لم یزل مهزولا.
و ابی تمّام آن نیست که بشعر وی تمثل کنند لکن چون عضدالدوله این بیت ابوتمّام را دوست می گرفت و مکرر میخواند از آنرو آورده است. او از ابن سراج و مبرمان و زجاج فنون ادب فرا گرفت و گویند شاگردان او وی را بر ابوالعباس مبردتفضیل می نهادند وعلاوه بر ایضاح و تکمله کتب ذیل او راست: کتاب التذکره و آن کتابی بزرگ است و کتاب المقصور و الممدود و کتاب الحجه فی القراآت در سه جلد و کتاب الأغفال فیما اغفله الزجاج من المعانی و کتاب العوامل المائه و کتاب المسائل الحلبّیات و کتاب المسائل البغدادیات و کتاب المسائل الشیرازیات و کتاب البصریه و کتاب المسائل المجلسیات و کتاب المسائل العسکریه و کتاب القصریات و آنرا بشاگرد خویش محمد بن طوسی قصری املا کرده است. و کتاب المسائل الکرمانیات و کتاب فی ابیات العرب و تعلیقۀ الکتاب سیبویه. واو متهم باعتزال بود و ابوالفتح بن جنی معروف و علی بن عیسی الربعی از شاگردان اویند. وفات وی بربیعالاّخریا ربیع الاول سال 377 هجری قمری در بغداد بود و مدفن او در شونیزیّه است. رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 9 شود
لغت نامه دهخدا
حسن بن حاجب بن حمید مکنی به ابوعلی از جمله کسانی است که در طلب علم به خراسان و عراق و حجاز و جزیره و شام سفر کرد، وی از علی بن خشرم و اسحاق بن منصور و یونس بن عبدالاعلی المصری و دیگران روایت حدیث کرده و ابوبکر بن الجعابی و محمد بن المظفر و جز آنان از وی روایت حدیث کرده اند، وی ثقه بود و بسال 314 هجری قمری به شاش درگذشت، (لباب الانساب)، و رجوع به معجم البلدان ذیل شاش شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
محمد بن مغیره بن نصر مکنی به ابوعلی. از محدثان است. (سمعانی). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
رازی. از فقهاء حنفیه است. او راست کتاب الضحایا. وفات وی به سال 211 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
خبائری. یونس بن یاسر بن ایاد. محدث و اخباری است و سعید بن کثیر از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
جبائی. محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان. از مردم خوزستان و اصلا فارسی است. یکی از شیوخ متکلمین معتزله. مولد وی 235 هجری قمری در بلدۀ جبی، روستائی بخوزستان. او پس از فراگرفتن مقدمات علوم به بصره شد و از محضر ابویوسف یعقوب بن عبدالله شمام بصری رئیس معتزله فوائد جمه یافت و ابوالحسن اشعری از شاگردان اوست که سپس مذهب دیگری آورد و بنام اشعریه معروف شد. وفات او به سال 303 هجری قمری بوده است. او راست: کتاب المخلوق (راجع به قرآن). کتاب متشابه القرآن. کتاب التفسیر علی قرآن الکریم. (ابن الندیم). و رجوع به کلمه معتزله و اشعریه و رجوع به ابوهاشم عبدالسلام بن محمد و رجوع به الجبائیه در ملل و نحل شهرستانی و نامۀ دانشوران ج 1 ص 406 و ملحقات ابن الندیم چ مصر و رجوع به حبط ج 1 ص 235 و 303 شود
عیسی بن زرعه نصرانی منطقی متوفی به سال 398 هجری قمری او راست: کتابی در عقل و مقاله ای مجهوله در اخلاق و ترجمه مقداری از کتاب برقلس در تفسیر فاذن از سریانی بعربی. رجوع به ابن زرعه ابوعلی شود
لغت نامه دهخدا
فارقی. حسن بن ابراهیم بن علی بن برهون. فقیه شافعی. مولد او بمیافارقین بربیعالاّخر 433 هجری قمری وی در میافارقین نزد ابی عبدالله محمد الکازرونی به تحصیل علوم وقت پرداخت و پس از وفات استاد به بغداد شد و از محضر شیخ ابواسحاق شیرازی صاحب المهذب و ابونصر بن الصباغ صاحب شامل کسب دانش کرد و پس از ابی تغلب قضاء شهر واسط بوی دادند و در این شغل عقل وعدل و حسن سیرتی بیش از تصور ابراز کرد و زاهد و متورع بود و حدیث از خطیب ابی بکر و طبقۀ او شنید. و قاضی ابوسعید عبدالله بن ابی عصرون از او اخذ روایت کردو تا آخر عمر پیوسته به تدریس کتاب شامل بن صباغ اشتغال داشت. او راست: کتاب الفوائد علی المهذّب. و بروزچهارشنبۀ 22 محرم 528 هجری قمری بشهر واسط درگذشت
لغت نامه دهخدا
حسن بن احمد بن عبدالغفار، مکنی به ابوعلی، اصلاً فارسی و در علم عربیت یکی از پیشوایان بود، در شهر فسا به سال 288 هجری قمری متولد شد، در سال 307به بغداد آمد و از آنجا به شهرهای دیگر رفت و در 341 به حلب وارد شد و در آنجا مدتی در نزد سیف الدوله ماند، سپس به فارس بازگشت و از دوستان عضدالدولۀ دیلمی شد و نحو را به او آموخت و کتاب الایضاح را در قواعد زبان عرب برای او نوشت و بار دیگر به بغداد رفت وتا پایان زندگی در آنجا بود، و در سال 377 درگذشت، معروف و متهم به اعتزال بود، کم وبیش شعر میگفت، از کتابهای او التذکره، المقصور و الممدود، و العوامل المئه معروف است، (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 221)، بیست وشش کتاب از آثار او در هدیهالعارفین ص 272 یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حسن بن شجاع بن رجاء بلخی، مکنی به ابوعلی. محدث بود و بسال 244 ه. ق. در سن چهل ونه سالگی درگذشت. (از معجم البلدان). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
شقیق بن ابراهیم بلخی. یکی از مشایخ کبار متصوفه. گویند او درک خدمت امام موسی الکاظم علیه السلام کرده بود و حاتم اصم از مریدان او است و در ماوراءالنهر به سال 174 و بروایتی در 153 هجری قمری در جهاد با ترک و بقولی به جرم تشیع کشته شد. شیخ فریدالدین عطار در تذکرهالاولیاء گوید او یگانه عهد بود و شیخ... وقت و تصانیف بسیار دارد وطریقت از ابراهیم ادهم گرفته بود... نقل است که در بلخ قحطی عظیم بود چنانکه یکدیگر میخوردند، غلامی دیددر بازار شادمان و خندان گفت ای غلام چه جای خرمی است نه بینی که خلق از گرسنگی چونند غلام گفت مرا چه باک که من بنده کسی ام که وی را دهی است خاصه و چندین غله دارد مرا گرسنه نگذارد شقیق آنجایگاه از دست برفت گفت الهی این غلام بخواجه ای که انبار داشته باشد چنین شاد باشد و تو مالک الملوکی و روزی پذیرفته ای ما چرا اندوه خوریم در حال از شغل دنیا رجوع کرد و توبه نصوح کرد و روی براه حق نهاد و در توکل بحد کمال رسید. پیوسته گفتی من شاگرد غلامی ام. نقل است که شقیق در سمرقند مجلس میگفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید بگورستان اگر کودکید بدبیرستان و اگر دیوانه اید بیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر مسلمانیدداد مسلمانی از خود بستانید ای مخلوق پرستان. نقل است که چون شقیق قصد کعبه کرد و به بغداد رسید هارون الرشید او را بخواند چون شقیق بنزدیک هارون رفت هارون گفت توئی شقیق زاهد گفت شقیق منم اما زاهد نیم هارون گفت مرا پندی ده گفت هشدار که حق تعالی ترا بجای صدیق نشانده است از تو صدق خواهد چنانکه از وی و بجای فاروق نشانده است از تو فرق خواهد میان حق و باطل چنانکه از وی و بجای ذوالنورین نشانده است از تو حیا و کرم خواهد چنانکه از وی و بجای مرتضی نشانده است از تو علم و عدل خواهد چنانکه از وی گفت زیادت کن گفت خدای را سرائی است که آنرا دوزخ خوانند ترا دربان ساخته و سه چیز بتو داده مال و شمشیر و تازیانه و گفته است که خلق را بدین سه چیز از دوزخ بازدار هر حاجتمند که پیش تو آید مال از وی دریغ مدار و هر که فرمان حق را خلاف کند بدین تازیانه او را ادب کن و هرکه یکی را بکشد بدین شمشیر قصاص خواه بدستوری و اگر این نکنی پیشرو دوزخیان تو باشی گفت زیادت کن گفت تو چشمه ای و عمال جویها اگر چشمه روشن بود به تیرگی جویها زیان ندارد و اگر چشمه تاریک بود بروشنی جوی هیچ امید نباشد گفت زیادت کن گفت اگر در بیابان تشنه شوی چنانکه بهلاکت نزدیک باشی اگر آنساعت شربتی آب یابی بچند بخری گفت بهرچه خواهد گفت اگر نفروشد الا به نیمۀ ملک تو گفت بدهم گفت اگر آن آب بخوری از تو بیرون نیاید چنانکه بیم هلاکت بود یکی گوید من ترا علاج کنم اما نیمه ای از ملک تو بستانم چه کنی گفت بدهم گفت پس به چه نازی بملکی که قیمتش یک شربت آب بود که بخوری و از تو بیرون آید هارون بگریست پس شقیق بمکه شد و آنجامردمان بر وی جمع شدند گفت اینجا جستن روزی جهل است و کار کردن بهر روزی حرام. و ابراهیم ادهم به وی افتاد شقیق گفت ای ابراهیم چون میکنی در کار معاش گفت اگر چیزی رسد شکر کنم واگر نرسد صبرکنم. شقیق گفت سگان بلخ همین کنند که چون چیزی باشد مراعات کنند و دم جنبانند و اگر نباشد صبر کنند گفت شما چگونه کنید. گفت اگر ما را چیزی رسد ایثار کنیم و اگر نرسد شکر کنیم. ابراهیم برخاست و سر او در کنار گرفت و بوسید وگفت انت الاستاذ و گفت هر که در مصیبت جزع کرد همچنان است که نیزه بر گرفته است و با خدا جنگ میکند و گفت اصل طاعت خوف است و رجا و محبت و گفت علامت خوف ترک محارم است و علامت رجا طاعت دائم است و علامت محبت شوق و انابت لازم است و گفت عبادت ده جزء است نه جزء گریختن از خلق و یک جزء خاموشی. و گفت سه چیز قرین فقراست فراغت دل و سبکی حساب و راحت نفس. و سه چیز لازم توانگرانست رنج تن و شغل دل و سختی حساب و گفت من هیچ چیز دوستتر از مهمان ندارم از بهر آنکه روزی و مؤنت او برخدای است و من در میان هیچکس نیم و مزد و ثواب مرا و گفت هفتصد مرد عالم را پرسیدم از پنج چیز که خردمند کیست و توانگر کیست و زیرک کیست و درویش کیست و بخیل کیست هر هفتصد یک جواب دادند همه گفتند: خردمند آن است که دنیا را دوست ندارد و زیرک آن است که دنیا او را نفریبد و توانگر آن است که بقسمت خدای راضی بود و درویش آن است که در دلش طلب زیادتی باشدو بخیل آن است که حق و مال خدای از خدای بازدارد
لغت نامه دهخدا
بصیر. از شعرای مخضرمی و مترسل بلیغ. میان او و ابی العینا مکاتبات و مهاجات بود. او راست: کتاب رسائل و دیوان شعر
لغت نامه دهخدا